ماجرای یک مرگ از پیش اعلام نشده |
|
ایران - ایمان جلیلی:
حیرتانگیز بود. ناصرعبداللهی ناگهان از دنیای ما رفت. بیآنکه کسی بداند چه اتفاقی افتاده است. خبر بستری شدن ناصر عبداللهی در بیمارستان اینقدر عجیب بود که اول خیلیها باورش نکردند. وقتی هم که خبر رسمی شد، اینقدر این طرف و آن طرف در مورد بستری شدن خوانندة جوان شایعه درست شد که هر روز توی روزنامههای زرد، خبرهای عجیب و غریب تازهای میخواندیم. از این که ناصر دارو خورده بگیر، تا شایعة ضرب و شتم او. همین ضربوشتم هم جنبههای مختلف پیدا کرد، از شایعة اختلافات مذهبی تا بحث مشکلات خانوادگی. ناصر عبداللهی چند روزی توی کما بود و آخر سر بدون اینکه به هوش بیاید و بدون این که حرفی زده باشد از دنیا رفت تا این سؤال همچنان باقی بماند که چرا؟ این گزارش تلاشی است برای روشنتر کردن ماجرا. ما رفتهایم سراغ نزدیکان ناصر. کسانی که او را میشناختند و حاضر بودند در اینباره صحبت کنند. «میخواهم به همة آنهایی که الان اسم ناصر را میآورند، بگویم در دوران مریضی جز شایعه برایش چیزی نداشتید، حداقل بعد از فوت، قدردان هنری که برای این مملکت خرج کرد باشید.» این رضا صادقی است. خواننده معروفی که اتفاقا همشهری ناصر عبداللهی هم هست. رضا به همشهریجوان میگوید آخرین گفتوگوی او و ناصر بر میگردد به چند ماه قبل از مریضی او: «چهار پنج ماه پیش با من تماس گرفت و گفت آمدهام بندرعباس خانه گرفتهام. میخواهم فضای زندگیام کمی عوض شود. میخواهم آرامش داشته باشم. من هم راستش را بخواهی به احترام بزرگتریاش نپرسیدم چرا رفتی. و انگار قرار بود این آرامش ناصر، ابدی باشد.» رضا صادقی از برخورد مطبوعات و رسانهها در روزهایی که ناصر در بیمارستان بستری بود حسابی شاکی است: «وقتی رفت بندر کسی نپرسید چرا رفتی، برای هیچکس مهم نبود. ولی برای همه مهم بود که چرا توی کماست. یک مشت حرف بیراه برایش درست کردند. هیچکس به این فکر نکرد که چه کار میشود برایش کرد تا از کمای شایعات خلاص شود.» ناصر عبداللهی دوستان زیادی داشت، خصوصا در بین هنرمندها. اما او از حدود شش ماه پیش رفته بود بندرعباس و در آنجا زندگی میکرد. سعید شهروز یکی از دوستان ناصر است. آنها در آلبوم غزلک، آهنگ «گل یخ» را با هم اجرا کردند. آهنگی که کار ساختنش با عبداللهی بود. سعید شهروز دربارة علت رفتن ناصر به بندرعباس میگوید: «چند وقتی ازش بیخبر بودم. شنیدم رفته بندر. باهاش تماس گرفتم، گفتم میماندی تهران. میگفت دیگر برایم فرقی ندارد. آمدهام اینجا که بمانم. ناصر یک جورهایی عرفانی فکر میکرد. توی موسیقی هم اینجوری بود. جدیدا دلش با موسیقی هم نبود، دست و دلش به کار نمیرفت.» یک نفر بالاخره حرف میزند چندین بار تماس ما با تلفن همراه فاطمه فهیمی همسر عبداللهی نتیجه نداد. نزدیکترین کسی که توانستیم پیدا کنیم، رضا کریمی، مدیر برنامههای سابق او بود. کریمی دربارة علت برگشتن ناصر به بندرعباس حرف میزند: «زادگاهش و شهرش بندرعباس بود. نیامده بود تهران که بماند. چند سالی اینجا بود، بعد تصمیم گرفت برگردد. شاید آشناها و خانوادهاش دوست داشتند آنجا بماند. این یک تصمیم خانوادگی بود، همین.» او کمی دربارة خلقیات همکار سابقش حرف میزند: «در خلوت خودم و خودش تمام این مسائل پیشبینی شده بود.» کریمی مدعی است که ناصر عبداللهی از قبل دربارة مرگش حرفهایی میزده: «میگفت تا قبل از2008 من میروم، شماره پرواز من 9 است. (اشاره میکند به ماه آذر) ناصر میگفت من متولد سال سگ هستم و در همین سال هم خواهم رفت. در دی ماه که ماه تولدم هست هم من را به خاک میسپارند و همة این اتفاقات وقتی میافتد که باران میبارد.» کریمی میگوید از روزی که ناصر در بیمارستان بستری شد تا روزی که رفت، باران قطع نشد. مدیر برنامة سابق عبداللهی اولین کسی است که حاضر میشود دربارة علت مرگ او صحبت کند: «بر اساس شنیدههای ما و گواهی پزشکی قانونی، مرگ نه در اثر مسمومیت دارویی و نه نارسایی کلیه بوده. مرگ ناشی از ضرب و شتم است.» کریمی خودش برگة گواهی پزشک قانونی را ندیده: «من خودم برگه را ندیدم ولی بدنش را زمانی که در آیسییو بستری بود دیدم. خودم از نزدیک آثار ضرب و شتم را دیدم. ضربه به مغز، کلیههایش را از کار انداخته بود.» او حتی مدعی است که چرایی این اتفاق در حال پیگیری است: «پیگیریهای قانونی آغاز شده. رسیدن به این که چرا این اتفاق افتاد کار من نیست.» این ادعایی بود که در روز مراسم تشییع ناصر عبداللهی، «محمد علی چاووشی» رئیس صنف شرکتهای تولید محصولات شنیداری آن را تأیید کرد: «ناصر، شهید اندیشة علوی است و حتما دستگاههای دستاندرکار به نمایندگی از این موج عاطفه به خونخواهی او برخواهند خاست.» متن حرفهای او را همان شب خبرگزاری فارس هم منتشر کرد. همة اینها در شرایطی بود که علیرغم سکوت پزشکان معالج، دکتر امیدوار رضایی، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس یک روز قبل از فوت ناصر عبداللهی ضمن بازبینی آزمایشات او علت به کما رفتن بیمار را ضربه خوردن اعلام کرد. مهدی کاشی، مدیر برنامههای عبداللهی هم چند روز قبل از فوت او به کلی قضیة مصرف دارو را رد کرده بود: «ناصر از هیچ دارویی استفاده نمیکرد. و به واسطة این که ایشان در زمانی که این اتفاق افتاده در منزل تنها بودند، هیچ کس نمیداند چه اتفاقی برای او افتاده. پزشک معالج او هم از این اتفاق متعجب است، چرا که از کار افتادگی کلیه، ربطی به مغز و کما رفتن ندارد. تا ناصر خودش به هوش نیاید نمیتوانیم علت دقیق را مطلع شویم.» امکان ندارد ناصر چیزی خورده باشد آشنایی ناصر با مهرداد شهسوارزاده از همان زمستان شروع شد. آنها چند سال بعد ترانة سریال «خاکستر باد» را با هم خواندند و کمکم شدند دو تا دوست صمیمی: «مسائلی که مطبوعات برایش نوشتند صحت نداشت. ناصر به کارش معتقد بود، با همه گرم برخورد میکرد و حسادتی با کسی نداشت.» آخرین گفتوگوی آنها بر میگردد به حدود دو ماه پیش: «باهاش صحبت که میکردم دیدم روحیة خوبی ندارد. پرسیدم چه کار میکنی؟ گفت حال و حوصله ندارم، نمیخواهم بیایم تهران. گفت میخواهم بمانم و دیگر نیایم. نمیدانم چرا!» و بعد همه چیز تمام میشود تا روزی که یکی از دوستان زنگ میزند به مهرداد که ناصر در بیمارستان شهید محمدی بندرعباس بستری است: «گفتم چی شده؟ گفت رفته تو کما.» شهسوارزاده بلافاصله با مجید طوسی، مدیر هنریاش تماس میگیرد و در نهایت معلوم میشود که حال ناصر وخیم است. کنجکاوی آنها تا گرفتن خبر از بیمارستان بندرعباس ادامه پیدا میکند: «آقای دکتر سامیمقدم پزشک معالج او حرفی نمیزند. ما از کانال یکی از آشناهایمان که مدیر یک بخش بازرگانی در بندر بود پیگیر حال ناصر بودیم.» و در این پیگیریها، علت وخامت حال خوانندة مشهور را اینطوری بیان میکند: «گفتند در اثر ضرباتی که در قسمت لگن و سر به او وارد شده به این روز افتاده است. تهران هم که آوردنش هر چه تلاش کردم مسؤولین بیمارستان نمیگذاشتند ببینماش. ملاقات ممنوع بود. همه منتظر بودند تا به هوش بیاید و خودش صحبت کند.» یک دوست با حرفهای متفاوت اطلاعاتی که خیلی جاهاش اصلا شبیه حرفهای قبلی نیست: «به ناصر پیشنهاد شد که در بندر یک استودیو بزند. برای این که بچههایی که میخواهند آنجا کار کنند زندگیشان را نفروشند و بیایند تهران، آخر سر هم سرشان را کلاه بگذارند.» افشار صاف میرود سر اصل ماجرا: «زمانی که مریض شد برایش شایعههای زیادی درست کردند. در صورتی که من قطعا میگویم همچین چیزی نبوده.» و حالا جزئیات ماجرا از زبان کسی که خودش را نزدیکترین دوست ناصر میداند: «با خانمش که صحبت کردم گفت شب تازه از بیرون آمده بودیم خانه و تلویزیون تماشا میکردیم. یکهو ناصر از حال رفت. سریع زنگ زدم به اورژانس. فشارش وحشتناک بالا بود.» افشار میگوید در یک سال اخیر، ناصر حدود هفتاد هشتاد تا کنسرت ارگانی برگزار کرده بود. یک سری مشکلات دیگر هم به خستگی این کنسرتها اضافه شد تا او به شدت تحت فشار و خستگی روحی قرار بگیرد و اتفاق آن شب هم به همین خاطر بوده: «اورژانس آمد و گفتند مشکل جدی نیست. یک سری قرص آرامبخش هم دادند به ناصر تا حالش بهتر شود. ناصر اینها را میخورد و میرود حمام. اینها را که میخورد، چون بدنش ضعیف بوده توی حمام تعادلش را از دست میدهد و میافتد و از ناحیة سر، ضربه میخورد.» او ادامه میدهد که سمت چپ صورت ناصر توی حمام ضربه میخورد: «زمین که خورد، بردنش بیمارستان خلیجفارس. آنجا کاری نتوانستند برایش بکنند چون وسیلهای نداشتند. متأسفم برای این همه محرومیت بندرعباس. زمان همینجوری میگذشت. او را انتقال میدهند به بیمارستان شهید محمدی و آنجا اقدامات اولیه انجام میشود. لولهای را که برای اکسیژن رد کردند، حنجرة ناصر را زخم کرد. آنجا به خاطر ملاقات زیاد، میکروب وارد بدنش شد. بیمارستان باید به مردم این اطلاعات را میداد که زیاد نیایند روی سر ناصر. خانواده، همه میگفتند ببریمش تهران. ولی مسؤولان بیمارستان معتقد بودند با همین تجهیزات میشود نگهش داشت. این حرفها ممکن است ری اکشن داشته باشد برایم، ولی به درک. من عزیزترین کسم را از دست دادم.» دوست ناصر میگوید، علمشاهی یکی از مسؤولان شرکت آوای نکیسا و کاشی مدیر برنامههایش ترتیب انتقال او به تهران را دادهاند. «تصمیم بر این شد که با پرواز اورژانسی او را ببرند تهران، 5میلیون تومان هزینة این انتقال شد. ناصر در بد وضعیتی بود ولی مسؤولین بیمارستان هاشمینژاد واقعا تلاش کردند و مدتی زنده نگهاش داشتند.» او میگوید زمانی که عبداللهی در آیسییو بستری بوده، بارها به او سر زده و برای همین قویا شایعة خوردن دارو یا ضرب و شتم را رد میکند: «من تمام بدن ناصر از نوک پا تا موهایش را دیدم؛ فقط یک ضربه روی صورتش خورده بود. دستش هم در رفته بود که توی بیمارستان جا انداختند. من همة این شایعات را تکذیب میکنم. گفتند دارو خورده! ناصر حتی سیگار هم نمیکشید. خیلی ناراحت میشد اگر کسی جلویش سیگار بکشد.» افشار ادامه میدهد: «به جان عزیزترین کسم همة چیزهایی که شنیدید کذب محض است. ببین! هیچی نبود. هیچی! همهاش چرت، همهاش تیتر. الان که ناصر نیست هر کسی میتواند چیزی بگوید.» دوست ناصر میگوید خانوادة او در حال پیگیری شایعات هستند و به زودی خبرهای تازهای در این زمینه خواهیم شنید: «آقای فهیمی پدر خانم ناصر تمام مطالب کذبی که توی روزنامهها چاپ شده را پرونده کرده. الان هم آقای عاشوری، نمایندة بندرعباس در مجلس پیگیر این ماجرا است. حتی پای شبکه4 تلویزیون هم ممکن است گیر باشد. شبی که حتی کلیههای ناصر به کار افتاده بود یک آقایی که ربطی به موسیقی هم ندارد آمد و توی تلویزیون گفت که ناصر فوت کرده. میدانید این چه تأثیر بدی روی بچههایش گذاشت؟» ناصر افشار از آمدن کاست جدید عبداللهی خبر میدهد. کاستی که قبل از مرگش آماده کرده بود: «اسمش معجزه است. توی این آلبوم ضربههایی که بعضی شرکتها در تهران بهاش زدند را در قالب ترانه کار کرده.» او دو سه بیتی از شعر را هم برایمان میخواند، به یاد خوانندهاش، به یاد ناصری که الان دیگر زنده نیست: «از من نپرس با تو بمونم اولین مصاحبه پزشک معالج ناصر در بندرعباس
فعلا که زیر دستگاه تنفس مصنوعی است، در حالت کما، تعریفی ندارد. توکل به خدا. باید برای او دعا کنیم.
نه، مزمن نیست. ظاهرا هیچ سابقهای از چنین مشکلی نداشته. نارساییاش حاد است.
بله. جمعه یک جلسه دیالیز برایش انجام شد، اما نتیجهاش آن چیزی نشد که دلمان میخواست.
نمیشود قاطع گفت. انشاءالله احتمالش زیاد است.
نه، گرفتاریهای او فقط کلیوی نیست. مشکلات فراوانی دارد: گرفتاریهای ریوی، گرفتاریهای مربوط به انعقاد خون و...
تغییر چندانی نکرده. مثل سابق، فعلا در حالت کماست.
خب، جواب به درمان زمان میخواهد. بازگشت عملکرد کلیهها یک مدتی طول میکشد.
نمیشود ارزیابی خاصی کرد. خیلی سخت است. مثلا وقتی احمدرضا عابدزاده مشکل خونریزی مغزی پیدا کرده بود، کلیه و ریهاش سالم بود اما ما اینجا با اختلال در سیستمهای متعدد روبهرو هستیم: ریهها و سیستم انعقادی و... |
عناوین یادداشتهای وبلاگ
موسیقی